Tuesday, August 30, 2011

میگه خسته شدم، بیا

نگفتم که منم خستم، از اومدن و نرسیدن

ع ز ی ز م

Monday, August 29, 2011

ساندتركِ فيلم ِ‌ گودباي لنين رو تا آخر زياد كرده بودم پنجره هم تا ته كشيده بودم پايين. شب بود، بارون بود، اتوبان ِ‌نيايش بود، سرعت بالا بود، زمين خيس بود، چراغا شفاف بود، باد ِ خُنك با قطره هاي بارون ميخورد تو صورتم بعد داشتم به اين فكر ميكردم كه دست كشيدن از چيزهايي كه دوست داريم از بلوغ ‌ِ‌فكريمون نيست از حماقتمونه، از بُزدليمون

Monday, August 22, 2011

Is anybody out there looking for a fucked up girl?


- Posted using BlogPress from my iPhone

Sunday, August 21, 2011

فاصله ها را ميشمُري، ياد ِ‌شيشه هاي باروني مي افتي كه اونجا وقتي بارون به شيشه ها ميخوره آدمهاش، تو، ياد ِ چي مي افتين؟

Saturday, August 20, 2011

میتونست هم باشه هم نزدیک باشه - ولی اینجاش دوست داشتنیه که وقتی اینجا آفتاب زده، میشه اونجا باهاش توو تاریکی موند.. حداقل توو خیالت

Friday, August 19, 2011

درد رو از هر طرف كه بنويسي باز شدت اش رو نميتوني نشون بدي. انگشتت رو بكش به ديوار، سخته، سفته ولي تنهاس. بهش خيلي كَسا تكيه ميدَن خيلي چيزا اَزَش اويزونه ولي تنهاس


- Posted using BlogPress from my iPhone

يه عُمره كه باختاشو رَج ميزنه


- Posted using BlogPress from my iPhone
Theviolenceinmyheart


- Posted using BlogPress from my iPhone
There's something missi' in ma heart


- Posted using BlogPress from my iPhone

از توو كولر سرِ صُبي بووي ترياك مياد


- Posted using BlogPress from my iPhone

Filter in my lonely room

داره صُب ميشه منم نشستم دم ِ پنجره سيگار ميكشمُ به چراغاي يكي درميون روشن ِ خونه ها نيگا ميكنم - دلم خاليه



- Posted using BlogPress from my iPhone





Predator

She'll make you think that SHE IS PLAYING FAIR - That's the real start of the fight

Just before the darkness she does it everyday; A drink before the war - This is the way she plays the game

Just before the darkness she's ready to betray -




- Posted using BlogPress from my iPhone

Sunday, August 14, 2011

no one is her chain

نه تعلقی به گذشتَم دارم نه هیچ حسی به آینده م. تمام شبای تابستونَم رو هم با کاپشن سَر کردم.

+ ? "would you please stop by calling me "luv

Wednesday, August 10, 2011

عزیزم؛
من انقدری خودم رو به درُ دیوار این دنیا زدم
تا بتونم الان، اینجوری، اینجا جلوت رو صندلی بشینمُ پاهامم بندازم روی صندلی جلوییُ هفت تیرم هم تو دستم بچرخونم
+ But there is only hell to pay