ساندتركِ فيلم ِ گودباي لنين رو تا آخر زياد كرده بودم پنجره هم تا ته كشيده بودم پايين. شب بود، بارون بود، اتوبان ِنيايش بود، سرعت بالا بود، زمين خيس بود، چراغا شفاف بود، باد ِ خُنك با قطره هاي بارون ميخورد تو صورتم بعد داشتم به اين فكر ميكردم كه دست كشيدن از چيزهايي كه دوست داريم از بلوغ ِفكريمون نيست از حماقتمونه، از بُزدليمون
Monday, August 22, 2011
Is anybody out there looking for a fucked up girl?
میتونست هم باشه هم نزدیک باشه - ولی اینجاش دوست داشتنیه که وقتی اینجا آفتاب زده، میشه اونجا باهاش توو تاریکی موند.. حداقل توو خیالت
Friday, August 19, 2011
درد رو از هر طرف كه بنويسي باز شدت اش رو نميتوني نشون بدي. انگشتت رو بكش به ديوار، سخته، سفته ولي تنهاس. بهش خيلي كَسا تكيه ميدَن خيلي چيزا اَزَش اويزونه ولي تنهاس