Monday, April 29, 2013

خسته میشم - از تمام ِ چیزایی که میخوان از اون چیزی که میخواستم باشم دورَم کنن - خیلی چیزهارو دیگه فقط باس نیگاه کرد و گفت - دیگه نمیشه حرف زد و گفت .. نه اینکه نشه حرف زد، میشه - ولی خسته که باشی..میفهمی دیگه چی میخوام بگم دیگه؟ 


Sunday, April 28, 2013

دوست دارم همینجوری چارزانو بشینم رو کاناپه و به هیچی فکر نکنم - حتی دلم میخواد هرچی هم این آهنگ ِ شِکوِه محسن  نامجو هم گوش بدم اما غم نگیرَدَم - ولی هم غم میگیرَدَم - هم به همه چی هم فکر میکنم .. حِس حِس فکر فکر همیناس که آدمو تو زندگی میگاد .. حس و فکر .. هوم



برامون سالگرد گرفتن - دوست داشتم آدمایی که نمیشناختمشون برای سالگرد من دست میزدن - فقط یه نفرشون رود  +
 خوب میشناختم که برامونم کیک خریده بود 


Tuesday, April 23, 2013

بله - همه چیز درست میشود
فقط بعدِ اینکه
خودت و همه چیز
به اندازه کافی به گا رفتید
 حالا مشخص نیست که کافی در چه مقیاسی سنجیده میشود



Friday, April 19, 2013

رو این کاناپه‌ای که  همین الانم من رووش دراز کشیدم دارم مینیویسم، یه پنجره مربع شکل کوچیکه که جلوش کتاب اینا گذاشتیم - من خیلی روزاخیلی از فکرامو با این منظره روبروم میکنم - بعد وقتی هم که الکی دراز میکشم برای خودمُ از  این پنجره به اَبرا نیگا میکنم باز همه اون فکرا میاد سُراغم .. میخوام اینو بگم که خیلی بده که آدم خوب ُ بدش یکی بشه - باهم گِره بخوره



Thursday, April 18, 2013

وقتی پاهام یخ میکنه بهشون آب ِ داغ میگیرم - وقتی عصبانی و ناراحتم هم میرم حموم زیر ِ آب ِ گرم - برعکس ِ همه که میرن زیر ِ آب ِ یخ - همیشه پناهگاه ِ من نه اتاقم بوده نه پیاده روی نه سیگار نه هیچی  - پناهگاه ِ‌من زیر ِ دوش ِ آب ‌گرم ِ، گوشه حموم بوده


Wednesday, April 17, 2013

جین، حالِ آدم رو جا میاره .. یه رضایت به نفس ِ الکی بهت میده


 Hace Mucho, Mucho Tiempo +


Tuesday, April 16, 2013

نمیتونستم از خواب پا شَم - دوست داشتم توو جام بمونم و به خواب ِ‌دیشبم فکر کنم که تووی یه توپ ِ بزرگ ِ‌بادی داشتم پرواز میکردم - بعد بلند شدم دیدم زاهدان زلزله اومده - کاش بلند نمیشدم
کاش میشد دست از زمین کشیدُ در آسمان زندگی کرد



Monday, April 15, 2013

داره آسمون غروب میکنه و من توو تاریکی نشستم - خیلی وقت بود که این حس در من مُرده بود - خیلی وقت بود که دیگه دلم اتاق تاریک نمیخواست .. ولی نمیدونم چی شده که دوباره در من زنده شده .. چقدر این تنهایی داره منو اذیت میکنه .. چقدر دلم دوست می‌خواد .. جای آشنا .. هوای آشنا.. آدم‌های آشنا


Saturday, April 13, 2013

خرت و پرتاتو جمع کنی بری بشینی کافه سر ِ خیابون از صُب - بعد بچه هه به تو نیگاه کنه و چنگالشو بزاره زمینُ  مافین ِ شوکولاتیشو با دست بخوره


Friday, April 12, 2013

رنگ ِ رُژ‌ ات که پر رنگ تر شد
یعنی اینکه خالی‌تر شده‌ای


Thursday, April 11, 2013

پُشت ِ گریه‌های طولانی همیشه
به فکر رفتن‌های عمیقُ طولانی نشسته


Wednesday, April 10, 2013

فرق ِ ما شاید همین باشد
تو دردهایت را سر ِ همه خراب میکنی
هوار میکنی
من
سر ِ خودم
در خودم


Tuesday, April 9, 2013


 من، گاهی اوقات در لحظه انقد ناراحتم که میتونم  بمیرم
و در همون لحظه هم میتونم انقدر خوشحال باشم تا باز بمیرم
 نه که همینجور الکی - واس هر دوش هم دلیل دارم الحمدلا - اینجوری میشه که خنثی میشم
تا میام با یکیش بمیرم اون یکیش میاد این یکی رو 
خونثی میکنه
 بعد نه میشه مُرد نه میشه ناراحت بود نه میشه خوشحال




Greenfields - The Brothers Four +

Sunday, April 7, 2013

زخم ِ ما رشد میکند به درون

Wednesday, April 3, 2013

نشستم تو استارباکس ِ دَم ِ بی‌بی‌سی تا ساعت دو بشه برم سر ِ‌کارَم - گوگوش گذاشتم توو گوشم میگه: ای تو دلکوک ای خوش‌آهنگ ...  هووم - داشتم سعی میکردم از رَگ ِ مُچ ِ دستم عکس بگیرم که گفت پیله بستن در دل ِ تو کار ِ پروانه شدن بود بعد خانومه ازم پرسید میتونم این صندلی رو بردارم؟ گفتم آره - بعد اون یکی دختره با بُلیز ِ چارخونه قرمزش پا شد رَد شد که بره بعد اصلا دیدم عکس گرفتن از همچین جای حساسی اصلا تو استارباکس ممکن نیست تمرکز باس داشته باشم.