Sunday, September 18, 2011

میدونی؟ من تمام ِ اون حس ها و احساساتم رو تو دستم نیگه داشتم - مثل ِ یه چیز ِ خیلی با ارزش؛ پاک.

شبیه ِ این بچه هایی که یه چیزی رو خیلی دوست دارَن و از ترس ِ اینکه یکی ازَشون نَگیره، اون چیز رو سفت تو دستشون میگیرن انقد که دستشون عرق میکنه ؟ مثل ِ همونا محکم توو مُشتم نیگهــِش داشتم ُ خیلی وختا هم واس اینکه خیالم راحت بشه که هنوز سر ِ جاش مونده فشار ِ ش میدم توو دستم انقدر که دردم بیاد -  بُغض کنم. درد داشتن همیشه نشونه ی خوبیه. یعنی خیلی چیزا خیلی حس ها هنوز هستن، وجود دارن، زنده ای، می فهمی، هستی.